::: سایت مذهبی عرفان:::

بنام خداوند مهربان

::: سایت مذهبی عرفان:::

بنام خداوند مهربان

وقتی خدا رو دارم

وقتی خدا را دارم..

وقتی که خدا را دارم دیگر احساس تنهایی و ناتوانی نمی کنم وقتی که خدا را دارم احساس میکنم تمام دنیا مال من است، چه حس خوبی است داشتن خدایی که در تنهایی ها و بی کسی ها به فکر توست، چه حس خوبیست داشتن خدایی که هر لحظه یار و یاور توست حتی لحظه هایی که تو غافل از بودنش هستی، حس زیبایی دارم در مورد خدا.. حسی که آتش عشق و دوست داشتن در در وجود آدم شعله ور می کند و عطش رسیدن به وجود پاکش را در وجود انسان بیش از پیش جلوه گر میکند، گاه فکر می کنم خدا چقدر مهربان است که در کمال بی وفایی ما آدم ها، باز هم ما را فراموش نمی کند؛ وقتی خدا را دارم دیگر احساس غریبی نمی کنم، دنیا را خیلی کوچک میبینم و حس داشتن تمام تاروپود وجودم را فرا گرفته است، وقتی خدا را دارم آهسته قدم میزنم و هیچ باکی از طوفان روزگار ندارم، وقتی خدا را دارم هیچ زلزله ای نمیتواند دلم را به لرزه در آورد، نه! اینطور نمیشود بایستی اندکی وفا نشان دهم بایستی اندکی خوب شوم و اسم خوب بودن را وفا بگذارم، چه عالمی دارد استشمام نسیم تازه صبحگاهی که با یاد خدا رنگ و بوی عارفانه میگیرد، بهار نزدیک است و دوباره طبیعت زنده خواهد شد با خواست و فرمان خدایش، شکوفه ها باز خواهد شد و دوباره زمین زنده خواهد شد، همان درختی که روزی برگ هایش را ریخت دوباره بال و پر خواهد گرفت و زیباتر از قبل خواهد شد و من با دیدنش یاد خدا خواهم افتاد.. چه حس و حالی عاشقانه دارد عطر نوبهار خدایی.. وقتی خدا را دارم بهار را نیز دارم وقتی خدا را دارم تمام زندگیم بهاری است و شاخه های خشکیده ی زندگیم با داشتنش دوباره زنده میشود و شکوفه های قشنگ امید از لابلای شاخه هایش جلوه ای زیبا به زندگی ام میدهد، جلوه ای که به انسان انگیزه می دهد برای ادامه دادن.. برای زندگی…

متن کوتاه برای درد و دل با خدا ( دلم گرفته)

توبه(دلنوشته)

بازگشت به سوی خدا (نوشته ای درباره توبه از گناهان)

خداوندا میدانم که لکه های سیاه گناهان ممکن است هر دل پاکی را لکه دار کند،دل پاکی که همچون کاغذی سفید آنقدر جوهر سیاه گناهان بر رویش میریزد که در آخر کامل تیره و تار میگردد، آنوقت است که هیچ پاک کنی توان پاک کردن آن سیاهی ها را نخواهد داشت، میخواهم همین الان به سویت بازگردم و از تو طلب بخشش نمایم، پاک گردم از گناهانی که دیده ی دلم را از دیدنت نابینا کرده اند، پاک شوم از گناهانی که همچون سدی جلودار موج احساسم شده اند، پاک شوم از گناهانی که لایق مخلوقات زیبای تو نیست، خلقت تو زیباست پس چرا زیبا زندگی نکنم؟ پس چرا برای داشتنت دیده را ابری نکنم؟ پس چرا برای رسیدن به تو لحظه شماری نکنم؟ میخواهم خوشبوترین عطرهای دنیا را به دلم بزنم تا تو که در آن جا داری اندکی لیاقتت را داشته باشد، لحظه ای میخواهم حست کنم همین یک لحظه برای من بس است، لحظه ای که با تمام لحظه های زندگی فرق دارد لحظه ای پاک، لحظه ای از جنس خوبی ها، لحظه ای از جنس سرور، لحظه ای از جنس غرور، لحظه ای از جنس غروب، لحظه ای از جنس باران بهاری، لحظه ای که اندکی وصفش دشوار است.. لحظه ای که شاید بتوان نامش را لحظه ی عاشقی گذاشت؛ اما لحظه ای که برای رسیدنش باید پاک شوم از تمام لکه های تیره و تار، از تمام گناهانی که هر دل بینایی را کور میکنند، اندکی التماس لازم است برای بخششت برای مهربانیت؛ هرچند توخود آنقدر مهربان و بخشنده ای که خود از دلها خبر داری و میبخشی، صفاتی که قبل از هر شروعی به زبان می آوریم، صفاتی که حتی آن نیز در مقابل وجود مقدست ناچیز است، میخواهم به همان صفات پاک و مقدست قسم دهم به همان نام مقدست، همان نامی که هر دلی را میتواند به لرزه درآورد ببخشی آن گناهانی را که دیده ی دلم را برای دیدنت نابینا کرده اند..

مینویسم برای تو.. “نوشته ای جالب برای خدا”

نوشته در مورد خدا جالب

زیبایی هایت را که میبینم..(نوشته در مورد خدا)،پیامک در مورد خدا

زیبایت هایت را که می بینم محو و مست تماشای وجود پاک و مقدست میگردم، زیبایی هایی که وصف ناپذیر است و تو خود، در ذات آنها جای داری؛ هرچه زیباست ازآن توست و هرچه ازآن توست زیباست.. زیبا بودن را باید از تو آموخت، ابتدا باید راه زیبا را انتخاب کرد راهی که ختم میشود به تو.. سپس با دیده ای روشن و دلی پاک قدم نهاد در راه تو..برای تو.. زیبایی هایت را که می بینم هر زیبایی را نازیبا میپندارم چراکه زیبایی تو بی نهایت و هر چیزی در مقابل بینهایت خوار و ضعیف است، پس چرا عشقی به زیبایی تو نداشته باشم؟ پس چرا برای داشتن عشقت صبح ها با هزاران آرزو و التماس بیدار نشوم؟ نازیبایی مثل من، اگر محو تماشای زیبایی تو شود خواه ناخواه زیبا میشود چراکه تو خود پرتو دهنده ی تمام زیبایی هایی…اکنون آمده ام و تو را برای عشق بازی انتخاب کرده ام چراکه جز تو، کسی لیاقت عشق بازی را ندارد.. چرا که کسی جز تو، معنا و مفهوم عشق را نمی فهمد.. چرا که واژه ی عشق نیز در مقابل قامت تو سرخم میکند، چرا تو سجده گاه تمام عاشقانی، اندکی حست میکنم و همین اندک حس کافیست تا عاشقانه بنویسم از تو، از زیبایی های تو..هر چند نوشته ها هم عاجزند از وصف زیبایی های تو.. چه بگویم؟ به ماه که می نگرم زیبایی تو را در آن میبینم.. به ستاره های شب های پرستاره که مینگرم زیبایی تو در ابر خیالم چشمک میزند، به کوه به درخت به گل به آب به دریا به دنیا که مینگرم همه سرتاپا زیبایی و عظمت توست..به راستی که زیبا بودن را باید از تو آموخت.. زیبا زندگی کردن را باید برای تو دانست، زیبا قدم زد، زیبا نگریست، زیبا تفکر کرد، زیبا گوش کرد و زیبا دل سپرد.. چه بگویم که تو نهایت و کمال زیبایی هایی.. چه بگویم که تو خود، زیبایی را دوست داری و زیبا خلق کرده ای آنچه را که نشان زیبایی توست.. مدتیست زیبا مینگرم و این زیبا نگریستن چه زود میگذرد.. انگار همین یک لحظه است و بس.. محو تماشای توکه میشوم همه چیز فراموشم میشود.. دعا میکنم که یار و یاورم باشی تا در راه زیبایت قدم بزنم تا برای رسیدن به وجود زیبایت لحظه شماری کنم،راه زیبایی که توسط زیباترین انسانها به ما آموخته ای…

بازگشت بسوی خدا(نوشته در مورد توبه از گناهان)

عشق ابدی...خدا

هر عشقی روزی تمام میشود جز عشق تو (جملات زیبا درباره خدا)

لحظه ای فکر میکنم و در اعماق افکارم غرق میشوم به راستی کدامین عشق؟ کدامین عشق می ماند و همیشگی است؟ کدامین عشق است که معشوق و عاشق یکیست؟ تو که خود عاشق بودی و خلق کردی پس چرا من نیز عاشق نباشم تا ندانم معشوق کیست و عاشق کی؟ اندکی بیشتر فکر میکنم می بینم تمام عشق ها تمام شدنی هستند الا عشق تو… سالهاست دنبال معشوق و عاشقم می گردم غافل از اینکه هر دو تویی.. واژه ی عشق که بر زبانم جاری میشود تنها اسم تو دریای فکر و ذهنم را طوفانی میکند، امواج عشق تو می تپاند دلم را، نور عشق تو دیده میدهد بر چشم های ناتوانم.. پژواک اسم تو، شنیدن را برایم ممکن می سازد.. غرق افکارم شده ام به راستی فکر کردن برای تو نیز عالمی دارد، گفتن از عشق تو و آوردن نام تو نیز لیاقت میخواهد.. میخواهم لحظه ای عاشقانه رقم بزنم با یاد تو.. درمانده ام از این همه لطف های تو.. آخر تو چقدر خوبی که حتی در اوج بی نیازی می دهی، می بخشی آنچه را که میتوانی نبخشی..! گاه فکر میکنم تو که به عشق من نیازی نداری پس چرا عاشق شده ای.. شاید تو خود نیز عاشق خودت هستی و چون مخلوقاتت از خودت هست پس عاشق آنها نیز هستی.. میدانم هر عشقی یک روز تمام می شود جز عشق تو.. هر نامی یک روز پاک میشود جز نام تو.. هر یادی یک روز فراموش میشود جز یاد تو.. هر گلی یک روز پژمرده میشود الا گل وجود تو.. هر بارانی یک روز قطع می شود جز باران رحمت تو.. پس تو لایق ترینی برای عشق.. برای دوست داشتن.. برای دل سپردن.. برای نوشتن.. همه زیبایی ها در تو خلاصه میشود و همه ی عشق ها نیز به تو ختم میشود… اصلا چرا نام تو را عشق نگذارم؟ اصلا چرا یاد تو را در دل نگذارم؟ اصلا چرا فکر تو را در ذهن نگذارم؟ مگر میشود بی عشق تو لحظه ای قدم زد،لحظه ای حرکت کرد،لحظه ای زندگی کرد،لحظه ای نفس کشید؟ روزی میخواستم تمام عشق ذره ذره وجودم را فراگیرد اکنون آن روز فرارسیده است میخواهم عشق تو در تاروپود وجود من ریشه بدواند تا حس کنم حس عاشقی را.. تا حس کنم لذت عاشقی را.. حتی لحظه ای عاشق شدن، حتی لحظه ای حس عاشقی برای تو، می ارزد به تمام دنیا و جانم فدای تو..

زیبایی هایت را که میبینم”جملات زیبا درباره خدا”

متن جالب درباره خدا

شب تاریک ( نوشته جالب برای خدا)،عاشق تنها کنار پنجره

شبِ تاریک است و من تنها تو را دارم، تو را حس میکنم، دنیایم تاریک است،دلم تاریک است،ذهنم تاریک است تنها نور تو میتواند دنیایم، دلم، ذهنم را روشن کند تا بدرخشد آن مروارید زیبای پاکی ها در اعماق دلم، تا بدرخشد آن نگین زیبای خوبی ها در اعماق ذهنم؛ شبِ تاریک است و من همچنان درپی دردودل با تو، حس و حالی شاعرانه گرفته ام باخود میگویم کاش میشد یکبار فقط یکبار، جوابم را میدادی تا صدایت را بشنوم تا آرام گیرم؛ نام تو که می آید زلزله ای تمام تنم را فرا میگیرد، شبِ تاریک است و هیچکسی نیست جز تو که همیشه هستی، شبٍ تاریک است و من این تاریکی را دوست دارم چراکه هیچ ظلمتی با وجود تو تاریک نیست، حس و حالی دارد که در سکوت شب با صدای بیصدای قلم تمام دنیا را پر کنی از نام و یاد تو، حس عجیبی دارم انگار همین الان کنارم هستی و مرا در آغوش گرفته ای و می گویی بنویس؛ چرا برای تو گریه نکنم؟ مگر جز تو کسی لیاقت این اشکها را دارد؟ شبِ تاریک است و میخواهم در سکوت شب لحظه ای شکرت کردم، لحظه ای افکارم در دریای لطف ها و عطوفت های تو غوطه ور میشود و به یاد می آورم که چفدر مهربانی کرده ای و من ناشکری کرده ام، میخواهم لحظه ای شکر کنم از تمام وجود از عمق احساسم از ته دل؛ هرچقدر شکر تو گویم باز هم کم است، لحظه ای میخواهم دعا کنم برای تمام انسان ها، تا کمک کنی همچنانچه تنها یار و یاور تمام انسان ها تو بوده ای و بس؛ شبِ تاریک است و چه حس و حالی دارد دعا کردن در سکوت شب، چه حس و حالی دارد یاد کردن تو در دل شب تا شب نیز بداند چه کسی در دلش جای دارد؛ عطر مهربانی تو تمام اتاقم را فرا گرفته است و من از پنجره ی کوچک اتاقم نظاره گر قدرت و قشنگیٍ آسمان تیره و تارت هستم، ستاره ای کم نور میدرخشد و همین یک ستاره حس بودنت را در وجود من زنده میکند، همین یک ستاره حس امید را در من زنده میکند، چه حس و حالی دارد لجظه ای در این سکوت شب در حیاط خلوت خانه قدمی بزنی، نفسی عمیق بکشی و تمام تاروپود وجودت با پاک ترین و خوشبوترین هوای دنیا زنده گردد، هوایی که حس و بوی خدایی دارد، ذره ذره ی وجودت پر شود از حس خدایی تا بدانی برای چه و از برای که زندگی میکنی، تا بدانی وقتی کسی برای دل سپردن نیست خدایی هست که جانانه منتظر قدم های دل توست..

عشق ابدی”جملات زیبا درباره خدا”